جدول جو
جدول جو

معنی علی قابسی - جستجوی لغت در جدول جو

علی قابسی
(عَ یِ بِ)
ابن محمد بن خلف معافری مالکی. مشهور به ابن قابسی و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی بن محمد بن ... و نیز به ابن قابسی ابوالحسن علی... شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عِلْ لَ تِ بِ)
رجوع به علت مادی شود. (فرهنگ اصطلاحات فلسفی)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ قَ)
کومی. وی پدرعبدالمؤمن بن علی قیسی کومی اولین سلطان سلسلۀ موحدی در افریقیه بود. اصل او از قبیلۀ کومیه است و آن قبیله، اندک مردمی در ساحل بحر از اعمال تلمسان بودند. این علی به کاسه گری اشتغال داشت و در تاریخ حبیب السیر برخی از وقایع او و پسرش عبدالمؤمن ضبط شده است. رجوع به حبیب السیر چ خی-ام ج 2 ص 575 ش__ود
ابن محمد بن یوسف بن مسعود قیسی قرطبی شاعر. ملقب به نظام الدین و مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن خروف. رجوع به ابن خروف (ضیاءالدین ابوالحسن...) و علی (ابن محمد بن یوسف بن...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
ابن منصور فاسی مالکی. مکنی به ابوالحسن. وی فقیه بود و مدتی درمسجد قرویین تدریس کرد و در سال 1107 هجری قمری درگذشت. او راست: شرح تحفۀ ابن عاصم، در فروع فقه. (از معجم المؤلفین از هدیه العارفین بغدادی ج 1 ص 763)
ابن محمد بن قطان فاسی. مکنی به ابوالحسن. متوفی در سال 628 هجری قمری او راست: بیان الوهم و الایهام، در حدیث. (از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 262)
ابن میمون بن ابی بکر بن علی بن میمون بن ابی بکر بن یوسف بن اسماعیل بن ابی بکر هاشمی قرشی مغربی غماری فاسی. مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی هاشمی شود
ابن عبدالله بن محمد بن عبدالملک بن یحیی بن ابراهیم حمیری کتامی فاسی. مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی قطان شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
دروازۀ بلند، چه در ترکی ’قاپی’ بمعنای دروازه است، و علی قاپی کنایه از دروازۀ ملوک و سلاطین است. (از آنندراج). و رجوع به اصفهان و به عالی قاپو شود
لغت نامه دهخدا
(عَ قِ)
نام مقامی است در صفاهان که آستانۀ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه التحیه مقرر کرده اند و آن حکم کعبه دارد که داخل آن ایمن است از آفات. (فرهنگ چراغ هدایت). ونیز رجوع به اصفهان و به عالی قاپو شود:
حیدر که در مدینۀ علم نبی است
مهرش ز غم جهان علی قاپی است.
سعید اشرف (از چراغ هدایت).
همچو سالک بر در آل نبی بردم پناه
جز علی قاپی درین آفاق ملجایی کجاست.
سالک یزدی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
ابن سلطان محمد هروی قاری حنفی. مکنی به نورالدین. عالم قرن دهم و یازدهم هجری قمری رجوع به قاری و به مآخذ ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 100. فهرس المؤلفین بالظاهریه. خلاصهالاثر محیی ج 3 ص 185. البدر الطالع شوکانی ج 1 ص 445. هدیه العارفین ج 1 ص 751. عقودالجوهر جمیل العظم ص 264. کشف الظنون ص 24 و 60 و 445 و... فهرست الخدیویه ج 1 ص 107 و..
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
شیخ علی قاضی، وی از قضات بود و در ربیعالاّخر سال 776 هجری قمری که سلطان اویس در بستر بیماری بوداو و ارکان دولت بر بالین او رفتند و طلب وصیت کردند. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 242 و 243 شود
وی از مقربان امیرحسن بیک بود و در سال 874 هجری قمری به رسم رسالت از جانب امیرحسن بیک به نزد ابوالغازی سلطان حسین میرزا آمد. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 142 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ قُ)
ابن حبیب الله بن محمد بن نورالله بن ابی اللطف شافعی قدسی. فقیه بود و افتاء شافعیه را در قدس بر عهده داشت. وی در سال 1144 هجری قمری درگذشت. او را شرحهایی بر برخی از متون فقه شافعی است. و نیز رسائلی دارد. (از معجم المؤلفین از سلک الدرر مرادی)
(علامه...) ابن ایوب قدسی شافعی. ملقب به علاءالدین. او راست: اللباب فی تسلیه المصاب. (از کشف الظنون حاجی خلیفه ج 2 ص 1542)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ قُ)
ابن محمد بن عیسی دمشقی محلی نمراوی شافعی. مشهور به قطبی و ملقب به علاءالدین. فقیه بود و در سال 803 هجری قمری در ’نسرالبصل’ درگذشت. او راست: 1- کفایهالمبتدی فی الفقه. 2- مناسک الحج. (از معجم المؤلفین از الضوء اللامع سخاوی ج 6 ص 5 و ایضاح المکنون بغدادی ج 1 ص 557)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ عَ بَ)
ابن افلح بن محمد عبسی. مکنی به ابوالقاسم. شاعر بود و خلفا را مدح کرد. او را نوادر بسیاری است. وی از بغداد به شام فرار کرد و سپس به بغداد بازگشت و در 2 شعبان سال 553 هجری قمری درگذشت. تولد او در سال 443 بوده است. او را دیوان شعر و دیوان رسائل است. (از معجم المؤلفین از کشف الظنون ص 764 وفیات الاعیان ابن خلکان ج 1 ص 455 و ذیل تاریخ بغداد ابن نجار ج 10 ص 188 والوافی صفدی ج 12 ص 9)
ابن حسین بن علی عبسی. مشهور به ابن کوچک وراق. ادیب بود و در مصر تحصیل کرد و ساکن شام و ساحل شد. وی در سال 394 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- اعزالمطالب الی اعلی المراتب فی الزهد. 2- کتاب الطنبوریین. (از معجم المؤلفین از معجم الادباء ج 13 ص 157 و ایضاح المکنون ج 1 ص 100 و هدیه العارفین ج 1 ص 686)
ابن عبیدالله عبسی. مکنی به ابوعاصم. از روات حدیث بود و ثوروی و ابوادریس ازوی روایت کردند. و نیز رجوع به ابوعاصم عبسی شود
لغت نامه دهخدا
علی بن عبدالعزیز مکنی به ابوالحسن بن زیاده الله بن ابی مضر (فرزند ابومروان بن زیاده الله است. مؤلف المغرب بنقل از حجاری در المسهب گوید: ابوالحسن علی تواناترین شاعر این خاندان بوده و از اشعار او است:
لاتسفنی الا بکأس اذا
شربتها تملک عقلی جمیع
و زادک الله سروراً اذا
سقیتنی بالجام او بالقطیع
لاتوقع الخمر الی مدّه
اولی و احلی من زمان الربیع.
و نیز از اشعار جالب او است:
یا سالباً عاشقیه
و عاشق کل تیه
و من مدامی و نقلی
من وجنتیه و فیه
هلا جزیت فؤادی
ببعض ما لک فیه.
(المغرب فی حلی المغرب ج 1 ص 93)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ دِ)
ابن محمد بن ابی زکریا یحیی وطاسی بادسی، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابوحسون. از ملوک بنی وطاس در فاس (کرسی مراکش). رجوع به علی وطاسی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ بُ)
ابن مجاهدبن مسلم بن رفیع کابلی رازی کندی. مکنی به ابومجاهد. رجوع به کابلی (ابومجاهد علی بن...) و علی (ابن مجاهدبن مسلم...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ بُ لُ)
ابن محمد بن ابراهیم جعفری نابلسی حنبلی. مشهور به ابن عفیف. وی ادیب و فقیه بود. در سال 752 هجری قمری متولد شد. مدتی امر قضاء را در نابلس عهده دار بود. و در سال 813 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- رشف المدام فی وصف الحمام. 2- کشف القناع فی وصف الوداع. و نیز او را اشعاری است. (از معجم المؤلفین)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
برلاس (امیر...). وی از امرایی بود که در سال 858 هجری قمری همراه میرزا ابوالقاسم بابر بر سمرقند مستولی شدند. و او از جانب میرزا ابوالقاسم به حکومت ولایت کاشان و جاریک برگزیده شد. و در سال 863 هجری قمری وی به همراهی امیر سیداصیل، ازجانب سلطان ابوسعید مأمور دستگیری میرزا علاءالدوله و پسر او میرزا ابراهیم شد که از هرات به طرف مزینان و سبزوار گریخته بودند. آنگاه مأمور تسخیر قلعۀ عماد گشت و بر حسب فرمان سلطان، برج و بارۀ این قلعه را ویران ساخت. و در سال 864 از جانب سلطان سعید به همراهی چند تن از امرای دیگر مأمور تأدیب بعضی از قبایل عرب گشت که در حدود بیاروجمند اقامت داشتند. (از حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 54 و 77 و 78 و 122)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ رِ)
ابن احمد بن سعید بن حزم بن غالب بن صالح بن خلف بن سفیان بن یزید فارسی اندلسی قرطبی یزیدی. مشهور به ابن حزم و مکنی به ابومحمد. رجوع به ابن حزم و علی (ابن احمد...) شود
ابن عیسی بن سلیمان بن محمد بن سلیمان بن ابان نفری فارسی. مشهور به سکری و شاعرالسنه و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی سکری شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
ابن محمد قابونی دمشقی حنفی. ملقب به علاءالدین و مکنی به ابوالحسن. وی نحوی بود و در سال 858 هجری قمری درگذشت. او راست: شرح الفیۀ ابن مالک، در نحو. (از معجم المؤلفین)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ دِ)
باقانی دمشقی. ملقب به نورالدین. وی فقیه بود و نزد بهنسی تحصیل علم کرد و برای ادای فریضه به حجاز رفت. و در سال 990 هجری قمری در قید حیات بود. او راست: شرح ملتقی الابحر فی فروع الفقه الحنفی. (از کشف الظنون ص 1814)
ابن عبدالله قادری شیخانی. صوفی واز اهل طرق بود و در سال 1092 هجری قمری درگذشت. او راست: أدل الخیرات فی الادعیه. (از معجم المؤلفین)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ هَِ)
ابن عبدالله بن علی نطوبسی قاهری ازهری ضریر مالکی سنهوری. ملقب به نورالدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی سنهوری شود
ابن ابراهیم بن احمد بن علی بن عمر حلبی قاهری شافعی. ملقب به نورالدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی حلبی شود
ابن محمد بن احمد بن یوسف بن محمد هیثمی طبناوی قاهری مالکی اشعری. ملقب به نورالدین. رجوع به علی طبناوی شود
ابن عبدالقادر حسنی شامی قاهری ازهری شافعی. مشهور به سید فرضی و ملقب به نورالدین. رجوع به علی فرضی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِیِ)
ابن عابد. وی واعظ و خطیب در خراسان و هرات بود. و در سال 903 هجری قمری خطبه ای بنام ائمه ایراد کرد و در نتیجه عوام مردم بر او حمله کردند. و سرانجام وی در نیشابور درگذشت. او را برخی اشعار است. و گویند بسیار تیزهوش بود به طوری که قصائد را با یک بار شنیدن از حفظ میکرد. (از الذریعه ج 9 ص 761)
لغت نامه دهخدا
(قَبْ با نی ی)
علی بن حسین بن محمد بن زیاد یکی ازارکان حدیث و حافظان شمرده میشود. وی سفرها کرده و بسیار احادیث شنیده و در علوم گوناگون از جمله مسند و تاریخ و کنیه ها و القاب تألیفات دارد. بخاری از حسین نام از احمد بن منیع در کتاب طیب روایت نقل کرده است. ابوفصل گل آبادی گوید: به عقیدۀ من آن حسین که بخاری حدیث از او نقل کرده همان حسین بن محمد بن زیاد است که مسند احمد بن منیع نزد او بوده است. گل آبادی گوید: گویند که وی ملازم و هم عقیده و هم مشرب با بخاری بوده بجهت ملاقات و گفتگوهائی که در نیشابور میان آن دو اتفاق افتاده است. حسین گوید: جد من ’زیاد’ را قپانی بوده است که در نیشابور به بزرگی آن کسی سراغ نداشته است. ولی وی قپاندار (وزّان) نبوده است. مردم هرگاه میخواستند چیزی را بسنجند قپان جدّم را عاریه میکردند. وی از این رو به قبانی مشهور گردید و این لقب برای ما ماند. جدم ’زیاد’ این قپان را از فارس به نیشابور آورده بود، ابوعبداﷲ محمد بن یعقوب گوید: حسین بن محمد بن زیاد، حافظترین مردم به حدیث و عارف ترین مردم به نامها و کنیه ها بود. وی به سال 289 هجری قمری وفات یافت. ابوزکریا یحیی بن محمد عنبری و دعلج بن احمد سنجری و جز ایشان از او روایت کنند. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(عَ قَمْ بَ)
تیره ای است از ایل ’باصری’ که آن از ایلات خمسۀ فارس است. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 87)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ عَبْ با)
ابن محمد. مشهور به ابن محیا عباسی و ملقب به عمادالدین. نسب شناس بود و در حدود سال 750 هجری قمری درگذشت. او راست: نزهه ذوی العقول فی نسب آل الرسول. (از معجم المؤلفین از ایضاح المکنون بغدادی ج 2 ص 207 و 639 و هدیه العارفین بغدادی ج 1 ص 720)
ابن عبدالرحیم بن حسن بن عبدالملک بن ابراهیم سلمی عباسی رقی بغدادی. مشهور به ابن عصار و مکنی به ابوالحسن. لغوی و نحوی بود (508- 576 هجری قمری). او را تألیفاتی است. (از معجم المؤلفین از سیرالنبلاء ذهبی ج 12 ص 283 والوافی صفدی ج 12 ص 96)
ابن سلیمان بن علی بن عبدالله بن عباس هاشمی عباسی. مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی هاشمی (ابن سلیمان بن علی...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
ابن محمد بن ابی القاسم بن ابراهیم بن علی بن محمد دادسی مغربی. وی در حدود سال 1075 ه. ق. درگذشت. او راست: 1- بدایهالطلاب فی علم وقت الیوم و الحساب، که بعداً خود آن را شرح کرد و به نام ’اتحاف ذوی الالباب فی شرح بدایهالطلاب’ نامید. 2- فتح المغیث فی شرح الیواقیت. 3- معونهالطلاب فی علم الحساب. 4- الیواقیت لطالب معرفهالمواقیت. (از معجم المؤلفین بنقل از هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 76. فهرس الخدیویه ج 5 ص 330. ایضاح المکنون بغدادی ج 1 ص 168 ج 2 ص 732)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ سِ)
ابن احمد راسبی، مکنّی به ابوالحسن. وی برحدود واسط تا جندی شاپور و از شوش تا شهرزور امارت می کرد و ثروتی فراوان داشت و نزد خلفا وجهه ای به دست آورد و در جندی شاپور درگذشت. (از الاعلام زرکلی بنقل از النجوم الزاهره ج 3 ص 183. دول الاسلام ذهبی ج 1 ص 144)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ اَ)
ابن زید بن محمد بن حسین بن سلیمان بن ایوب انصاری اوسی خزیمی بیهقی شافعی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی بیهقی و ظهیرالدین (ابوالحسن علی بن...) شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از علت قابلی
تصویر علت قابلی
انگیزه توانیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علی قاپی
تصویر علی قاپی
دروازه بلند (قاپی ترکی بلند)
فرهنگ لغت هوشیار